موشن گرافیستان: «اصغر فرهادی» در دو دهه گذشته بازنمای چهره جدیدی از سینمای ایران در سطح جهان بوده است. اینکه سینمای فرهادی تا چه میزان نمایانگر فرهنگ و هویت ایرانی است و تا چه میزان مسئله خود فرهادی بوده است باید از زبان خودش بشنویم. زمانی «عباس کیارستمی» با سینمای تجربی، مینیمال و شبه اروپایی خود نماینده ارائه این چهره و بازنمای وجهی از فرهنگ ایرانی در سطح جهان بود. فیلمسازانی که در سطح جهان جوایز شاخصی کسب میکنند قاعدتاً مضامین و ساختار اثرشان به نحوی است که مورد اقبال جشنوارههای جهانی قرار میگیرد.
رؤسای جشنوارههای جهانی از فیلمسازان کشورهای توسعه یافته میخواهند که بازنمای آنچه آنها میخواهند باشند. الگوها و ارزشهای جشنوارهای سینمایی حاکم بر جهان به دنبال مخدوش کردن هویت و برجسته کردن مسائل حاشیهای و بیارزش و به طور کلی نمایش یک رئالیسم سیاه از هویت فرهنگی یک ملت در قالب اثر هنرمند بومی آن کشور است. اما این مضامین صرفاً بدین نحو نیست که هنرمند مهارش در دست جریان جشنوارهای اباحیگر غرب باشد و از آنها خط بگیرد بلکه فرد در موطن خود در قلب سیستم آموزشی و آکادمیک با بنیانی فشل و بیهویت مقوم مضامین و ساختار بیهویت در جان هنرمند و بالاخص سینماگر ما میشود. از ماست که بر ماست.
شخصیت در ادبیات فرهادی با قطعیت کم ترین نسبت را دارد
یکی از مهم ترین مفاهیم سینمای فرهادی، قضاوت است که به گفتهی خودش با مایههای کارآگاهی تلفیق شده است. این کارآگاه، مردم و تماشاگران اثر او هستند که در طول فیلم مدام در حال رنگ عوض کردن هستند. شخصیت، روایت و مخاطب در آثار فرهادی بیثبات اند هیچ مدخلی برای آرامش و سکون نمیبیند مدام در تنش و هجوم جزئیات. روزمرگی و پرداخت به مسائل جزئی تنزل آگاهی مخاطب نیست اما برجسته کردن این جزئیات به صورت مدام و رگباری در طول فیلم و نرسیدن به امری پیوسته و رهایی در بیابانی لم یزرع است.
شخصیت خاکستری در آثار فرهادی تعریف دارد. فردی که نه خوب است و نه بد و در شرایط محیطی تحت تاثیر عواملی جبری دست به خطا میزند. این توجیه شخصیت خاکستری در سینمای فرهادی مخاطب را به هم دردی با هر شخصیتی وا میدارد از فاحشه تا مومنه. فاحشگی از منظر فرهادی در مقابل دزد ثروتمندی که دست در جیب مردم میکند قابل احترام تر است.
فرهادی تصور تندروها را نسبت به غرب، غیر واقعی و دور از حقیقت میداند
فرهادی میگوید قانون امری برای پیاده کردن عدالت و زندگی کردن است و گاه مجازات قانونی انسان را آرام نمیکند. فرهادی می گوید مفاهیمی همچون حیا و آبرو مفاهیمی شرقی هستند که در کشور کانادا هم یافت می شوند. این که حیا و آبرو در آن کشورها یافت میشود باید به تعریف فرهادی از حیا و آبرو رجوع کنیم. فرهادی انسان را خاکستری میبیند به تبع آن باید حیا و آبرو هم خاکستری در نظام فکری او دید.
در نظام فکری فرهادی نبود اصول و باور عمیق فرد را مذبذب میکند. قسم بخورد یا نخورد، دروغ بگوید یا نگوید، او کم تر به وجدانش رجوع میکند. شخصیت در ادبیات فرهادی با قطعیت کم ترین نسبت را دارد. و این نحوه تصمیمگیری فرد در روایت فرهادی است .
فرهادی تصور تندروها را نسبت به غرب، غیر واقعی و دور از حقیقت میداند و در رسانههای خارجی تصویر مردم ایران را مضحک و خنده آور میداند او تصور جریان تندروی داخلی را که همه چیز را از منظر توهم توطئه مینگرند را پیش فرضی غلط می پندارد. فهم شرایط امروز و شناخت جریانهای حاکم بر جشنوارههای خارجی و آثار داخلی، ما را به جریان نرم و خزنده فرهنگی میرساند. این که اسم این جریان را توطئه بگذاریم یا جنگ نرم یا تهاجم فرهنگی و هر اسم دیگری باید بدانیم که رگ هویت در شاکله آموزش آکادمی ما وجود ندارد و این امر پوشیدهای نیست. این بیرگی عوارضش این روزها هویدا میشود که از سر و کول سینمای ایران آثاری بی مایه، انگل وار به روی پرده میرود و از روان مردم تغذیه میکند.
منابع: تحلیل مصاحبه های اصغر فرهادی
بیشتر بخوانید: